جدول جو
جدول جو

معنی پلنگی ده - جستجوی لغت در جدول جو

پلنگی ده
(پَ لَ دِ)
موضعی است به سه فرسخ میانۀ جنوب و مغرب میناب و سه فرسخ بیشتر به مغرب پالنگری. (فارسنامۀ ناصری)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پلنگینه
تصویر پلنگینه
پلنگ مانند، جامه ای که از پوست پلنگ بدوزند، نوعی لباس جنگ که از پوست پلنگ می دوخته اند، جامه ای که خال های سیاه مانند پوست پلنگ داشته باشد
فرهنگ فارسی عمید
(پَ لَ دَ رَ)
دهی جزء دهستان بهنام پازکی در بخش ورامین از شهرستان تهران. در 4هزارگزی شمال ورامین. دارای 210 تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(نِ گَ رَ دَ / دِ)
بلندی دهنده. بالابرنده:
بلندی ده آسمان بلند
گشایندۀ دیدۀ هوشمند.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(پَ لَ نَ / نِ)
از پوست پلنگ. لباس یا جوشنی که از پوست پلنگ کنند:
کیومرث شد بر جهان کدخدای
نخستین بکوه اندرون ساخت جای
سر تخت و بختش برآمد ز کوه
پلنگینه پوشید خود با گروه.
فردوسی.
بدو گفت مردی چو دیو سیاه
پلنگینه جوشن از آهن کلاه.
فردوسی.
، ساخته یا پوشیده شده از پوست پلنگ:
ز اسبان تازی پلنگینه زین
بزین و ستامش نشانده نگین.
فردوسی.
جواهر بخروار و دیبا بتخت
پلنگینه خرگاه و زرّینه تخت.
نظامی.
، مشابه بپوست پلنگ، نوعی از جامه که در نقوش مشابه به پوست پلنگ باشد. (غیاث اللغات) :
بگفت آنکه این رنجم از یک تن است
که او را پلنگینه پیراهن است.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(پَ لَ دِ)
نام یکی از بخش های سقز کردستان که پیشتر عرب لنگ نامیده میشد. (از مجموعۀ لغات فرهنگستان)
لغت نامه دهخدا
(لَ دَ / دِ)
نعت مفعولی از لنگیدن
لغت نامه دهخدا
آنچه از پوست پلنگ سازند، لباس یا جوشنی که از پوست پلنگ کنند پوست پلنگ، نوعی جامه که در نقوش مشابه پوست پلنگ است، مشابه به پوست پلنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لنگیده
تصویر لنگیده
بهنگام رفتن بیک جانب بلند و کوتاه شده بسب نقص پا یا خستگی شلیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پلنگینه
تصویر پلنگینه
((پَ لَ نِ))
جامه ای که از پوست پلنگ سازند، نوعی جامه که در قدیم از پوست پلنگ می ساختند
فرهنگ فارسی معین
از روستاهای کوهسار فندرسک استارآباد، از توابع دهستان بندپی بابل، نام مرتعی در منطقه ی آمل
فرهنگ گویش مازندرانی